سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس را سر انجامى است ، شیرین و یا تلخکامى است . [نهج البلاغه]
خنده بازار
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 5187
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
........... درباره خودم ...........
خنده بازار
دانیال هاتفی

........... لوگوی خودم ...........
خنده بازار
............. بایگانی.............
پاییز 1385

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


  • من و تو .....

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/18:: 3:33 عصر


    نظرات شما ()

  • ک

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/15:: 6:28 عصر

    نظرات شما ()

  • ----------

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/13:: 5:10 عصر

    نظرات شما ()

  • .....

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/12:: 11:43 صبح

    یادواره مهندسی


     


     


     

    بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی


     


     


     

    نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی


     


     


     

    نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان


     


     


     

    نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی


     


     


     

    نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم


     


     


     

    کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشته‌ام اینچنین اهرمن


     


     


     

    بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز


     


     


     

    به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر


     


     


     

    به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان


     


     


     

    به کف آمدم رتبه‌ای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد


     


     


     

    خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم


     


     


     

    به خود وعده‌ای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی


     


     


     

    بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب


     


     


     

    چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب


     


     


     

    ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید


     


     


     

    به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار


     


     


     

    به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد


     


     


     

    چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق


     


     


     

    چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف


     


     


     

    پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان


     


     


     

    بماند، پس نمره‌ای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم


     


     


     

    به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است


     


     


     

    گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام


     


     


     

    به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند


     


     


     

    به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است


     


     


     

    گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام


     


     


     

    که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است


     


     


     

    چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون


     


     


     

    پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا


     


     


     

    به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد


     


     


     

    بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت


     


     


     

    که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم


     


     


     

    کنون گفته باشم به آغاز درس / ز کس گر نترسی، ز مخلص بترس


     


     


     

    بگفتم که درست بسی ساده است / کدامین خر ز درست افتاده است؟


     


     


     

    بگفتا که درسم بسی مشکل است / خیالات تو ای جوان باطل است


     


     


     

    چنانت بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران


     


     


     

    پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهی چو از آن سخن‌ها گذشت


     


     


     

    ریاضی یکم نمره بر شیشه زد / هزاران غمم تیشه بر ریشه زد


     


     


     

    علومی چو بر بنده لشکر کشید / سپاه معارف به دادم رسید


     


     


     

    یکی بیست بگرفتم از ریشه‌ها / نشد کارگر زخم آن تیشه‌ها


     


     


     

    پس از آن معارف ز من قهر کرد / دهانم ز تلخی چنان زهر کرد


     


     


     

    به تالار و در گرمی ماه تیر / بیامد ز در اوستادی چو شیر


     


     


     

    بگفتا که در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان


     


     


     

    فراهم شد از جمع ما لشگری / یکی پهلوان‌تر از آن دیگری


     


     


     

    اتودها کشیده همه از نیام / که باید نمودن به دشمن قیام


     


     


     

    چو آمد فرود آن یل از پشت زین / ببست افسار رخش خود بر زمین


     


     


     

    کشید از نیامش سوالات را / بگفتا که حل کن محالات را


     


     


     

    سپه را به یک غرش آرام کرد / یلان را چنان اسب خود رام کرد


     


     


     

    بگفتا که درسم بسی ساده است؟! / کدامین کس از درسم افتاده است؟!


     


     


     

    کنون گر توانی برو بچه‌جان / به فنی زبندم تو خود را رهان


     


     


     

    نشستم چنان سنگ بر صندلی / به خود گفتمی اینکه ول معطلی


     


     


     

    برو فکر دیگر بکن این جوان / مگر ترم دیگر شوی پهلوان


     


     


     

    شدم بر خر نحس شیطان سوار / دو صد حیله را چون نمودم قطار


     


     


     

    به یک روزه صدها گواهی بکف / به ظاهر پریشان و در دل شعف


     


     


     

    بگفتم که من موقع امتحان / ببودم به بستر بسی ناتوان


     


     


     

    که رحمی کن ای پهلوان رهنما / بیا بر من اکنون تو راهی نما


     


     


     

    کنون تا نیفتم به حال نزار / برونم کش از پهنه کارزار


     


     


     

    دو ترمی در این نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد


     


     


     

    هزاران کلک را زدم بیش و کم / که شاید برون آیم از پنچ و خم


     


     


     

    رهی پرفراز و خم اندر خم است / در این ره هزاران چو من رستم است


     


     


     

    یکیشان به رخش و یکی مرده رخش / یکی با درفش و یکی بی درفش


     


     


     

    هر اینک در اندیشه کارزار / مگر آخر آید غم روزگار


    نظرات شما ()

  • --

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/11:: 5:11 عصر

    کسانی که دوست دارن دسکتاپ زیبایی داشته باشن و جلوی دوستاتون عفه بیان این برنامه را حتما دنلود کنید.


    با این برنامه می توانید ساعت خود را به صورت بسیار زیبا در آورید.

    http://www.4shared.com/file/4291127/8a53223d/lclock.html

     

     

    با این برنامه می توانید هر چندتا عکس را داخل برنامه بیاورید وبه مدتی که شما خواسته(1دقیقه تا24ساعت دارد) باشی در دسکتاپ عوض شود.

    http://www.4shared.com/file/3101154/1238cb11/wallpaper_changer.html

     

    اگر از ماشین حساب ویندوز خود خسته شده اید می توانید این ماشین حساب را دنلود کنید. بسیارزیباتر و قوی تر.

    http://www.4shared.com/file/3097886/a56e01f7/microsoft_calculator_plus.html

     

     

     

    نستعلیق

    http://www.4shared.com/file/3101466/d1d03b15/nastaliq.html

     


    نظرات شما ()

  • 123

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/11:: 5:4 عصر
    نظرات شما ()


    نظرات شما ()

  • یا مهدی

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/11:: 3:22 عصر

    یا                                            مهدی                                       ادرکنی


    نظرات شما ()

  • .....

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/5:: 8:45 عصر

    اگر 2 گاو دارید...

    نحوه دوشیدن شیر 2 گاو شما از دیدگاهای مختلف...

    سوسیالیسم: دو گاو دارید. یکی را نگه می‌دارید. دیگری را به همسایه خود می‌دهید.

    کمونیسم: دو گاو دارید. دولت هر دوی آنها را می‌گیرد تا شما و همسایه‌تان را در شیرش شریک کند.

    فاشیسم: دو گاو دارید. شیر را به دولت می‌دهید. دولت آن را به شما می‌فروشد.

    کاپیتالیسم: دو گاو دارید. هر دوی آنها را می‌دوشید. شیرها را بر زمین می‌ریزید تا قیمتها همچنان بالا بماند.

    نازیسم: دو گاو دارید. دولت به سوی شما تیراندازی می‌کند و هر دو گاو را می‌گیرد.

    آنارشیسم: دو گاو دارید. گاوها شما را می‌کشند و همدیگر را می‌دوشند.

    سادیسم: دوگاو دارید. به هر دوی آنها تیراندازی می‌کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می‌اندازید.

    آپارتاید: دو گاو دارید. شیر گاو سیاه را به گاو سفید می‌دهید ولی گاو سفید را نمی‌دوشید.

    دولت مرفه: دو گاو دارید. آنها را می‌دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می‌دهید تا بنوشند.

    بوروکراسی: دو گاو دارید. برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر می‌کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.

    سازمان ملل: دو گاو دارید. فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می‌کند. آمریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو می‌کنند. نیوزلند رای ممتنع می‌دهد.

    ایده آلیسم: دو گاو دارید. ازدواج می‌کنید. همسر شما آنها را می‌دوشد.

    رئالیسم: دو گاو دارید. ازدواج می‌کنید. اما هنوز هم خودتان آنها را می‌دوشید.

    متحجریسم: دو گاو دارید. زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.

    فمینیسم: دو گاو دارید. حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.

    پلورالیسم: دو گاو نر و ماده دارید. از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی‌کند.

    لیبرالیسم: دو گاو دارید. آنها را نمی‌دوشید چون آزادیشان محدود می‌شود.

    دموکراسی مطلق: دو گاو دارید. از همسایه‌ها رای می‌گیرید که آنها را بدوشید یا نه.

    سکولاریسم: دو گاو دارید. پس به خدا نیازی نیست.


    نظرات شما ()

  • ....

  • نویسنده : دانیال هاتفی:: 85/8/5:: 8:44 عصر

                                                                        

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آب گل آلود» بگویید: حوزه عملیات شیلات!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آتش» بگویید: ویزای سفر به خاکستر!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آسانسور» بگویید: تاکسی دیواری!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آفتابه» بگویید: انبر!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آفتابه» بگویید: منشور!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آینه» بگویید: ریشخندی از روبرو!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «آینه» بگویید: من درش پیدا!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «اولاد» بگویید: تسلی دل و آزار جان!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «بچه گربه» بگویید: نیمکت!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «بربری» بگویید: بیسکویت ترکی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «بغض» بگویید: دیباچه هق هق!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «بهشت» بگویید: آنچه نبینید!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «پاک کن» بگویید: مالش بر دانش!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «پای گربه» بگویید: پاکت!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «پراید» بگویید: ژیان تحت ویندوز!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «تسبیح» بگویید: آلت عبادت!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «تلویزیون» بگویید: ناطق نوری!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «توالت فرنگی» بگویید: انجام!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «توالت» بگویید: زورخانه انفرادی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «تولد» بگویید: نوبر حیات!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «چاپلوس» بگویید: لبخند تا اطلاع ثانوی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «چاقو» بگویید: تو دل برو!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «چاه توالت» بگویید: انگور!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «چنگال» بگویید: قاشق تابستانی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «چنگال» بگویید: یکی بود، یکی نبود!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «حمام» بگویید: پاکستان!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «ختم روزگار» بگویید: کسی که بی‌علت سیاه می‌پوشد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «خنجر» بگویید: هر چه از دوست رسد نیکوست!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «خواب» بگویید: عیش بی‌نوایان!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «خیاط» بگویید: کسی که جامه به اندازه ندوزد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «در توالت فرنگی» بگویید: سرانجام!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دربازکن» بگویید: تقوا!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دکتر» بگویید: کسی که همه را بیمار خواهد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دکمه یقه» بگویید: دکمه عقیدتی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دکمه» بگویید: بستنی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دماغ» بگویید: نفس‌کش!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دمپایی» بگویید: منبر!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دوست» بگویید: کسی که ما گمان نیک بر او داریم!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دوش حمام» بگویید: آب چرخ‌کن!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «دیسکت» بگویید: عشق تو جیبی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «رشوه» بگویید: کارساز بیچارگان!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سرمای بسیار سرد» بگویید: یخما

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سزارین» بگویید: فنی زاده!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سیفون» بگویید: انبر!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سیگار» بگویید: لبو رد کن بیاد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «سیم خاردار» بگویید: دیوار تابستانی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «شلوار کردی» بگویید: آدم جاکن!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «شهر هرت» بگویید: آثار باستانی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «شیشه» بگویید: اونورش پیدا!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «صندلی سینما» بگویید:تا پاشی تاشه!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «عشق» بگویید: کار بیکاران!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «غیبت» بگویید: مشروح اخبار!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «فرزند» بگویید: دشمن خانگی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «قاضی» بگویید: کسی که همه او را نفرین کنند!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «قایق» بگویید: کفتر!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «قسم» بگویید: شاهد دروغ!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «کارمند» بگویید: مصیبتی در کت و شلوار!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «کدو تنبل» بگویید: گلابی خانواده!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «کشتی» بگویید: تشخیص! (ته‌ش‌خیس)

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «کشمش» بگویید: انگور بازنشسته!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «کفش» بگویید: نفربر!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «کلاهبردار» بگویید: تولدت مبارک!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «گالش» بگویید: نفر بر پلاستیکی!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «گوجه فرنگی» بگویید: چراغ خطر آبگوشت!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «گوجه فرنگی» بگویید: چراغ قرمز آبگوشت!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «گوشتکوب» بگویید: لهستان!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «لیسانس» بگویید: در به در!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «ماتیز» بگویید: پراید مونگول!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «ماشین» بگویید: مراکش!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «ماکیاول» بگویید: مردی برای تمام فصول!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مجرد» بگویید: آنکه به ریش دنیا می‌خندد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مسلسل» بگویید: حیدر! (هی در)

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مشق» بگویید: عمله‌گی برای استاد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مگس سمج» بگویید: پرویز کاردان!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مگس» بگویید: پرویز!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مگس‌کش» بگویید: پرویز صیاد!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «مگسی �ه به صورت سزارین زاییده» بگویید: پرویز فنی زاده!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «موی گربه» بگویید: موکت!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «نسیه» بگویید: آنچه پس ندهند!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «وب گرد» بگویید: عملی! (معتاد)

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «وجدان» بگویید: شب بخیر کوچولو!

    زین پس به جای واژه غریب و نامانوس «ویولن» بگویید: میره و میاد، خوشم


    نظرات شما ()

       1   2      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ